عرفان زندگی

زندگی را باید از علی آموخت

عرفان زندگی

زندگی را باید از علی آموخت

3- پدری که زندگی را پشت سر گذاشته است!

المُدبِر العُمُر

از پدری بشنویم که نزدیک به 60 سال از عمر خود را در دنیا گذرانده است و بهترین خطیب و سخنگو و توصیف کننده ای است که دنیا به خود دیده است.

60 سال همه خوشی ها و تلخی ها، سختی ها و ... دنیا راچشیده و خوب می داند که چه چیزی در دنیا نهفته است و مُخ دنیا چیست

پدر عزیزم! علی ...

اگر شصت ساله شوم و تازه این جملات را بخوانم و تامل کنم وای برمن!!

وای بر بچه تو که شیعه تو می نامندش ولی وصیت شصت سالگی ات را ندیده! مرور نکرده! نیاندیشیده و بکار نبسته است!

اگر این جملات را جامه عمل نپوشم در این شصت سال عمر خودم چه چیزی از دنیا می خواهم بفهمم؟

آیا بیشتر و بهتر از مولایم علی؟

چقدر تجربه باید بیاندوزم و چقدر آن ها را پخته کنم و چقدر باید تلاش کنم تا حقیقت دنیا و راه و چاه را بیابم؟

آیا باز هم عمر من همانند عمر نورانی مولای مومنان خواهد بود؟

آیا رفیق تر از مولایم علی می یابم که این گهرهای معرفت را که به فرزندشان هدیه دادند اینچنین زیبا و ادیبانه و مشفقانه به من هدیه کند؟


2- پدری که به نیرومندی زمان معترف است

المُقرّ لزّمان

اعتراف پدر:

اعتراف می کنم که زمان در این دنیا نیرومند است.

نمی توان برای همیشه در این دنیا ماند.

اعتراف می کنم که زمانم به سر آمده است.

زمان را نمی توان نگاه داشت.

لحظه های این دنیا شکست ناپذیرند.

چه کسی توانسته است که حریف زمان شود و آن را نگاه دارد.

سوال؟

آیا امیرالمومنین علیه السلام افسوس بر گذشت این زمان هم می خورد؟چرا؟

به نظر بنده، خیر.

چون کسی باید افسوس بخورد که اگر زمان دوباره برگردد بگوید جور دیگری زندگی می کنم. ولی علی علیه السلام شخصیتی است که اگر دوباره به اول زندگی برگردد هما کارها را تکرار خواهد کرد.

به عبارت دقیقتر چیزی را فراموش نکرده و غفلتی نداشته که الان در پی عدم توان بر جبران آن افسوس بخورد.

واین یعنی زندگی.

و ما باید به دنبال شناخت طرز تفکر امیر المومنین نسبت به شیوه و سبک زندگی در دنیا باشیم و این مهم و مورد بحث ماست.


1- از پدری که در آستانه مرگ ایستاده است

من الوالد الفان

پدری مهربان!

پدری عزیز!

پدر همه مومنین!

پدر من! پدر تو ...

پدر عزیزم!

با این جمله که حکایت از نفس های آخرینت دارد مرا به یاد نفس های آخرم می اندازی.

نه!

تو پدری نیستی که از دست من بروی بلکه تازه من تو را به دست می آورم.

تازه می فهمم که چه گوهری داشته ام و چه دُرّ نابی داشته ام.

تازه به تو فکر کردن را آموخته ام .

تازه می اندیشم که چه بودی؟ چه کردی؟ چه می خواستی؟ وبه چه چیز رسیدی؟

پدر عزیزم ...

هیچ چیزی از تو را از دست نداده ام بلکه همیشه با یاد تو و خاطراتت آرام می شوم.

و می فهمم که اگر دنیا جای ماندن بود چه کسی بهتر از تو؟!

عرفان زندگی

زندگی را باید از علی آموخت