ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
سال های متوالی
ایامی چند
قسمت من شده بودکه گدای در شاه خراسان باشم
خاطرات ایام
پیش چشمم آید:
گنبد زرد طلا،
با وضویی از اشک
و سلام و صلوات
پرسه در صحن و سرا!
جرعه ای آب ز سقاخانه
با ادب مثل همه
زیر لب می خواندیم
ما زیارتنامه
خادمان در گذر و _
عده ای راه نشان می دادند
و ورودی حرم؛
کفشداری هایش،
سرمه ی چشم کسی _
خاک پای زائر
چقدر زیبا بود،همه رو سوی خدا.
آن طرف بوی طعام رضوی
و صدای شیپور به هنگام غروب
خوش به حال همه در آنجا بود.
و دلم می گوید:
باز هم می طلبد
شوق زیارت دارم ...
حمیدرضا خالقی (اصغر)