دهستان من

سرزمین دین و ادب

دهستان من

سرزمین دین و ادب

شمس الشموس

خراسان رضا(ع) را دوست دارم

من ایوان طلا را دوست دارم

به صحن پاک او، پا می گذارم

نماز شکر، برجا می گذارم

دوباره موسم دیدار یار است

به چشم مرغ دل فصل بهار است

دوباره شعرهایم تازه گردد

و با نام « رضا(ع)» آوازه گردد


ز سقاخانه اش آبی بنوشم

گوارا جرعه ای می برد هوشم

هوای بندگی را ساز کردم

به سوی گنبدش، پرواز کردم

کبوترهای گنبد خوش ترینند

که با شاه خراسان در قرینند

چو خواندم من زیارتنامه او

به اشکی می شدم دیوانه او

به پیش پنجره فولاد رفتم

روان شد اشک شوق و شاد رفتم

و گفتم با رضا درد دلم را

همه شرح پریشان ساحلم را

تمام دردهایم گشت تسکین

که شاهی می دهد حاجت به مسکین!


حمیدرضا خالقی(اصغر)

نظرات 1 + ارسال نظر
ابراهیم حدیدی دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ

ز وصلت محتشم نومید چون شد کوس همت زد
وگرنه کی گدا گوید که من چیزی نمی خواهم
اگر دوری زمن در آرزویت زار می میرم
وگر پیش منی از لذت دیدار می میرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد