ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
امروز چرا چشم خدا می گرید
در سوگ پدر چه بی صدا می گرید
زندان نبود جایگه آل رسول(ص)،
زان نور خدا به سامرا می گرید!
ای شیعه! کنون خاک عزا بر سر کن
موعود شما و مقتدا می گرید
بعد از پدرت صاحب دلهایی تو
از رنج پدر صاحب ما می گرید!
آغاز ولایتت شده مهدی جان
از شوق ببین ارض و سما می گرید!!
حمیدرضا خالقی
نبض جمعه ها تند تر از همیشه می زند
ثانیه ها بی قرارتر شده اند
باورها بیش از پیش امید را در بغل گرفته اند
چشم ها تحیّر غیبت را با شوق نگاه معامله کرده اند
سبزه ها هم شبنم اشک را از حوض شوق بر می دارند
باران، صدایش را با پای ظهور هماهنگ کرده است
پرنده ها هم از پرواز در آسمان خجالت می کشند
جمعه قبل نسیمی را دیدم که گرم وزیدن در بین شاخه های درختی منتظر شده بود از او پرسیدم.
گفت: مگر از صدایم نمی بینی که چه در دل دارم؟!
جارو میزنم بر شاخه های منتظر
اینم چندتا عکس از عروسکبافی با میل؛ اگه خوب بود روش بافتش رو هم در پست های بعدی میذارم
یک روز یه ترکه...
اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد،
فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم
یه روز یه رشتیه..
از دلایل دیگر اهمیت چهار راه معروف اینکه:
7- امید دوم نصب چراغ قرمز غیر چشمک زن بعد از دهاقان
8- بهترین محل برای اینکه غریبه ها به جای مقصدشان سر از یالانچی سر در بیاورند و همه را دعا کنند(قبل از نصب تابلو)
خراسان رضا(ع) را دوست دارم
من ایوان طلا را دوست دارم
به صحن پاک او، پا می گذارم
نماز شکر، بر جا می گذارم
دوباره موسم دیدار یار است
به چشم مرغ دل فصل بهار است،
دوباره شعرهایم تازه گردد
و با نام رضا(ع) آوازه گردد!
گنه پیشه هر دم سلامت کند
همه جسم و جان را فدایت کند
بود گنبدت کعبه اهل دل
من روسیه پیشت آیم خجل
بسویت دوان همچو آهو شدیم
پی دیدن طاق ابرو شدیم
دمی صید صیادشیطان شدیم!!
ضمانت کنی باز انسان شدیم!!
رضا(ع) نام تو جان جانان ما
سرشکی بشوید گناهان ما،
نگویم که تنگ آمده قافیه،
تو هستی شبان همه مان رمه!!
حمیدرضا خالقی
تو هستی زآل عبا یا حسن(ع)
لقب داری از مجتبی یا حسن(ع)
حدیث غریبی تو چون کنم؛
بناله دل و دیده در خون کنم!
که نوشاندت از زهر کین، وای من؟!
جگر پاره از زهر بین، وای من!
بنازد بقیع و تویی در برش
صدف باشد و چون تویی گوهرش!
کریما ببخشا به ما یک سلام!
تو هستی کریم خدا والسلام؛
حمیدرضا خالقی